مواضيع مماثلة
أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
Rahesabz | ||||
Admin | ||||
Artmis | ||||
Koorosh- Sabzandish | ||||
2 Khordad | ||||
Masume | ||||
Mohajer | ||||
Azad | ||||
Sahelamvaj | ||||
ulduz21 |
المواضيع الأخيرة
ورود
خداوندان اندیشه ی سیاسی:هانا آرنت
انجمن اسلامی :: گوناگون :: زندگینامه
صفحه 1 از 1
خداوندان اندیشه ی سیاسی:هانا آرنت
زندگی
هانا آرنت Hannah Arendt درسال ۱۹۰۶ در ليندن واقع درنزديكى هانوفر در کشور آلمان و در يك خانواده ى مرفه يهودى چشم به جهان گشود. ویپس از پايان دوره ى متوسطه، در ۱۸ سالگى در دانشگاه ماربورگ به تحصيل فلسفه، يزدان شناسىو زبان يونانى پرداخت.
هانس يوناس فيلسوف آلمانى بعدها در تجديد خاطره با آرنت،از دانشجوى جوان فوق العاده و بى نظيرى سخن گفته بود كه در دانشگاه ماربورگبا جستارهاى بحث برانگيز خود، در ميان دانشجويان چپ به دليل موضع انتقادى خود نسبتبه ماركسيسم و علاقه به دولت شهرهاى يونانى به عنوان «محافظه كار» و در ميان محافلمحافظه كار به دليل علاقه ى خود به شوراهاى پس از انقلاب به عنوان «چپ» شناخته مىشد.
در همين ايام بود كه هانا آرنت به مارتين هايدگر استادفلسفه ى خود دل بست. اما متاهل بودن هايدگر، چشم انداز رسيدن به او را براىهانا آرنت تيره مى ساخت. همين امر انگيزه ى ترك ماربورگ شد و هانا آرنت در سال ۱۹۲۶ براى آماده سازى رساله ى دكتراى خود بههايدلبرگ و نزد ديگر فيلسوف مشهور آلمانى كارل ياسپرس رفت.آرنت بعدها در ستايش ازكارل ياسپرس همواره تاكيد مى كرد كه استادش او را از انسان گريزى و جهان گريزىنجات داد، او را با ايده ى آزادى انسان آشنا ساخت و ضرورت همزيستى ميان انسان هارا به او تفهيم نمود.
آرنت بعدها رساله ى استادى خود را به موضوع «مفهوم عشقنزد آگوستين» اختصاص داد. اما كار در محيط آكادميك رضايت خاطر وى را فراهم نمىساخت. به همين دليل از كرسى استادى در دانشگاه چشمپوشى كرد و آزادانه به كار ونوشتن پرداخت.
در سال ۱۹۲۹ با نخستين همسر خود «گونتر اشترن» روانه ى برلين شد وكار نگارش نخستين كتاب خود را كه زندگينامه ى «راحل فارن هاگن» است در آنجا آغازنمود. تجربيات تلخى كه هانا آرنت در اين سال ها با رژيم نازى در آلمان داشت، درلابلاى صفحات اين كتاب بازتاب يافته است و از خلال سطرهاى آن مى توان به اعتقادراسخ وى به حفظ هويت خويشتن و حق دگرانديشى پى برد.
هانا آرنت سرخورده از دگرگونى هاى هراس آورى كه در آلماندر شرف تكوين بود، در اوت ۱۹۳۳ ميهن خود را ترك كرد و رهسپار پاريس شد. او برآمدهيولاى فاشيسم را از جمله در قصور روشنفكران آلمان مى ديد و آنان را در اين جريانبی تقصير نمى دانست. آرنت متاثر از حوادث سياسى اين ايام و نيز تحت تاثيرهمسر دوم خود «هاينريش بلوشر» كه سوسياليستى معتقد بود، تدريجا به يك انديشمند ونويسنده ى آگاه سياسى تبديل شد. در سال ۱۹۴۱ به همراه همسر دومش از پاريس به آمريكامهاجرت كرد. در آمريكا نخست براى بخش هاى مديريت سازمان هاى مهاجر يهودى فعاليت مىكرد و از نويسندگان روزنامه ى «سازندگى» مهمترين ارگان يهوديان مهاجر بود. اما بارشد گرايش هاى صهيونيستى در اين سازمان ها، آرنت كه همواره از ملى گرايى پرخاشگربيزار بود، در سال ۱۹۴۴ به همكارى خود با آن نشريه پايان داد.
در سال ۱۹۵۱ يكى از مهمترين آثار او تحت عنوان «عنصرها و خاستگاههاى حاكميت تام گرا» به انگليسى منتشر شد. آلمانى همين اثر در سال ۱۹۵۵ به چاپ رسيد. آرنت در اين اثر با رژيمهاى تام گراى ناسيونال سوسياليستى و استالينيستى از نظر سياسى تسويه حساب كردهاست. اين اثر بازتاب گسترده اى در ميان متفكران و محافل سياسى جهان داشت و آوازه ىهانا آرنت را به عنوان انديشمند سياسى تثبيت كرد.
شناخته شده ترين اثر فلسفى ـ سياسى هانا آرنت «قدرت وقهر» نام دارد كه وى در آن با دقتى موشكافانه به بررسى نقش قدرت و قهر در زندگىاجتماعى پرداخته و نشان داده است كه آن ها مفاهيمى كاملا متفاوت و حتا متضادند. ازديگر آثار هانا آرنت مى توان به «حقيقت و دروغ در سياست» و نيز «درباره ى انقلاب»اشاره كرد.
وی در اکثر دانشگاه های آمريکا به تدريس فلسفه پرداخت واز خود آثار فلسفی ـ سياسی با ارزشی به يادگار گذاشت. از جمله مهمترين نوشته هایاو می توان به «عنصرها و خاستگاه های حاکميت تام» (1)، «حقيقت و دروغ در سياست»(2)، «دربارة انقلاب» (3) و «قدرت و قهر» (4) اشاره کرد.
هانا آرنت در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نيويورك چشم از جهان فروبست.
اندیشه
هانا آرنت تحت تأثير فلسفه هايدگري از دو جرياناگزيستانسياليسم و نيز فلسفه كلاسيك يونان (كه بنيادهاي فلسفه هايدگر را شكل ميدهد) بهره فراوان برده است. آرنت متأثر از فضاي بي خانمان مهاجرت، ترس و مرگاحساسي نوستالوژيك به جهان باستان داشت، آنجا كه انسان مي توانست آزادانه در حوزهعمومي فعاليت كند و يگانگي و كثرت خويش را تبلور بخشيد. از اين رو، آرنت آسيب شناستمدن مدرن اروپايي است. او با نقد ليبراليسم و سوژه محوري تمدن غربي به دنبالآرمانشهري بود كه در آن انسان عمل ورز در حوزه آگورا {agora} به بازي آزاد وپيش بيني ناپذير سياست بپردازد؛ البته آنگونه سياستي كه خود در نظر داشت. در اينمجال تلاش مي كنيم نگاهي به فلسفه سياسي آرنت داشته باشيم. دراين راستا ابتدااركان اصلي انسان شناسي آرنت را بنابر كتابش «وضع بشري» شرح مي دهيم و سپس آنمباني نظري را در كتاب «انقلاب» پيگيري مي كنيم. در اين مقاله تلاش شده است كهپيوند فلسفي آرنت و هايدگر برجسته گردد.
مدخل ورود به جهان انديشه آرنت كتاب «وضع بشري» {HumanCondition} او است. بدون درك و بررسي كليد واژه هاي فلسفي آرنت در اين كتاب،درك ديگر مباحث او دشوار مي نمايد. اگر پرسش بنيادين هايدگر «هستي» بود، پرسش ودغدغه {preoccupation} اصلي آرنت «وضعيت و هستارانسان»است و او نيز اصلي ترين كتاب خويش را به اين بحث اختصاص داده است. انسان آرنتي،متأثر از اگزيستانسياليسم هايدگري، «انسان عمل ورز» است تا «نظر ورز». آرنت نيز درنقد و تقابل با سوژه استعلايي دكارتي كه با جهان همچون ابژه روبرو مي شود انسان راحيوان عمل ورزي مي داند كه در جهان، هستن {in-der-welt-sein} را تجربه مي كند.به سنت هايدگري، انسان آرنتي جهان را حاضر ـ در دست {present-at- hand} و براي نظرورزي نمي بيند بلكه جهاني است آماده ـ در ـ دست {ready-to-hand} كه او در آن زيستمي كند و آن را به كار مي گيردو نقطه اي خارج از آن برايش متصور نيست كه از آنمكان استعلايي به جهان همچون ابژه بنگرد. در انديشه آرنت پراكسيس مقدم بر تئوري ياطرح مي شود و آرنت دلبسته به حيات فعال {vita activa} تلاش مي كند آن رادر مقابل حيات نظري و تأملي {contemplative activa} باز زنده كند. باچنين بنيادهاي انسان شناسانه اي آرنت وضع بشري را در مقابل طبيعت بشري مطرح مي كندكه گرچه طبيعت و ذات بشري قابل شناخت نيست، وضع بشري قابل شناخت و تعريف است. چون،«مشتمل بر تواناييها و ويژگي هايي است كه انسانها با همديگر پرورانده اند تا نوعيهستي حقيقتاً بشري را خلق كنند. هر آنچه به خودي خود وارد جهان بشري مي شود يا باتلاش بشري بدان كشانده مي شود جزئي از وضع بشري مي شود. تأثير واقعيت جهاني درهستي بشري را مي توان به صورت نيروي مشروط كننده يا وضعيت ساز احساس و دريافت كرد{بردشا، ،۱۳۸۱ ص ۱۷}در همين راستا آرنت مابين جهان و طبيعتفرق قائل مي شود. در نظرگاه آرنت جهان، همين جهان عيني وفيزيكي نيست. جهان درواقعآن چيزي است كه انسانها را از طبيعت متمايز و جدا مي كند. جهان محصول و فرآوردهانسانهاست كه درشكل اشيا و نهادهاي خودساخته ظاهر مي شود {انصاري، ،۱۳۷۹ ص۳} براي آنكه انسان بتواند اين جهان را بسازدو از طبيعت متمايز كند تا بنياد معنابخشي به زندگي اش گردد نيازمند تواناييهايياست كه در اين ميان آرنت از همه كنش و رفتار انساني نام مي برد. زحمت {labour}، كار {work} و عمل {action} كه اين سه تواناييبا يكديگر و برروي هم زندگي عمل ورزانه را مي سازند، زحمت بديهي ترين و حيوانيترين نوع رويكرد به جهان است، جهان هم چون ابزاري براي تداوم و بقا.
زحمت تمامي كنش هايي را شامل مي شود كه انسان براي دوامو تداوم بقاي خويش انجام مي دهد و به تمامي تابع ضروريات و نيازهاي زيستي انساناست. آرنت انسان را در اين وضعيت، حيوان تلاشگر {labouransanimal} مي نامد كه همانند حيوانات تابع ضرورت {necessity} هستند. علاوه براين محصولات و فرآورده هايي كه با «زحمت» تهيه مي شوند فوراً به مصرف مي رسند و بهجز تداوم زندگي انساني اثري از آنها باقي نمي ماند به اين معنا تمامي فعاليتهاياقتصادي بشر كه فوراً مصرف مي شوند. در ذيل اين نوع فعاليت قرارمي گيرند {انصاري،ص۲۱} در زحمت هدف چيزيجز رسيدن به آسايش و آرامش نيست. زحمت فعاليتي معنابخش نيست بلكه كنشي است معطوفبه جسم و جان و براين اساس تنها مختص انسان نيست چرا كه حيوانات هم تغذيه وتوليدمثل مي كنند. زحمت تركيبي از ضرورت و بيهودگي است و دور فاسد توليد و مصرف درآن تكرار مي شود. حاصل زحمت باز توليد مكرر حيات آدمي است كه غايتي فراتر از خودندارد و طبيعي و اجتناب ناپذير است. نشانه زحمت به طور كلي اين است كه هيچ اثري ازخود بر جا نمي گذارد، نتيجه آن به سرعت مصرف مي شود. همچنان كه كوشش لازم براي كسبآن چندان نمي پايد. {بشيريه، ،۱۳۷۹ ص۱۴۴}
پس از زحمت و در مرتبتي بالاتر آرنت كار (work) را قرار مي دهد كهآن نيز در نسبتي با طبيعت قراردارد. هر چند نيروي خلاقه انساني صرف آن مي شود ومعطوف به رفع حوائج ارگانيك و جسمي انسان نيست و در نهايت به جست وجوي سلطه برطبيعت مي باشد. در كار انسان مواد اوليه و ماده خام مورد نياز خود را از جهانپيرامون خويش اخذ مي كند و با صرف ذوق و خلاقيت و دستكاري در آن شيء جديدي توليدمي كند كه از حيث صورت و ماده از طبيعت اوليه آن متفاوت است. آرنت براي تمايز ايننوع فعاليت از ديگر صور كنش انساني از اصطلاح «انسان سازنده» {homofaber} بهره مي جويد و اين اصطلاح را هم چون «حيوان ناطق» ارسطويي معرفماهيت انسان مي شمارد. پس حاصل كار انسان به اين معنا وسايل، ابزارها، صنايع ،تكنولوژي ، آثار هنري وغيره است يعني چيزهايي كه برطبيعت افزوده مي شود بدين سانآدمي با كار وكوشش از طبيعت خارج مي شود وجهاني انساني مي سازد. فرهنگ وتمدن محصولاين «كار» است {بشيريه، و شير} بدينسان انسان كه در زحمت هم چون حيوانات و تابعضروريات ونيازهاي جسمي براي معاش خويش تلاش مي كرد در كار به صورتي آزادانه وخلاقودرگريز از بيهودگي وتكرار فعالانه برطبيعت عمل مي كند واين مظهر اختيار آدمي ميگردد. در نظرگاه آرنت كارآدمي برخلاف زحمت فعاليتي ذاتاً فردي محسوب مي گردد.بنابراين كار را مي توان فعاليت تمدن ساز بشري تعريف كرد. مورد ديگر در تمايز كارو زحمت ميزان پايايي محصولاتي است كه در طي اين دوگونه كنش توليد مي شود درحالي كهمحصولات زحمت ناپايدار هستند و زود به مصرف مي رسند و زوال مي يابند. محصولات كارداراي عمر و دوام بيشتري هستند واگرچه زحمت با خشونت ودرد و رنج همراه است در كنشكار نوعي خرسندي و رضايت وجود دارد واز امكان اين كه توانمندي هاي خويش رابروزدهند واز قوه به فعل درآورند احساس رضايت مي كنند، از سوي ديگر زحمت نمايشگريكساني ومشابهت انسانها است چرا كه همه به آن نياز دارند. خوردن، آشاميدن و… امادر كار انسان تفرد و يگانگي خويش را به نمايش مي گذارد و بيش از آنكه شباهت راآشكار كند نمايانگرتمايزات و غيريت مي گردد. مفهوم كار يا انسان سازنده را در مجموعهعناصر گوناگوني مي توان يافت كه عبارتند از :
كارهاي يدي، جهان ساخت بشر، ساختن، نوآوري هاي انساني ،خلاقيت ها ، توليد كاربردها، ماندگاري ، عيني ، ساختني ، ابزارها و وسايل، معيارهاوقواعد ، بازار مبادلات ، تجارت ، سرمايه داري، اقتضائات بي ارزش، خشونت، فقدانارزش اصيل، فروشي بودن، تخريب نسبت به طبيعت و جهان و… {Villa,2000,P 97 } كار در نهايت تجلي شكلي از فرآيند كارورزي انسان زدايي شدهوعينيت ابزارگونه است كه زندگي بشر را بي حرمت مي كند از اين لحاظ آرنت منتقدمدرنيته متأخر وجهان پس از جنگ و جامعه مصرفي تكنولوژيكي مي باشد، با چنين رويكرديبه زندگي كه مبتني بربنيادهاي انسان شناختي آرنت است او نوع سوم كنش انساني را بهمثابه زندگي اصيل انساني شرح مي دهد عمل (action) از نظرگاه آرنتساحت اصيلي است كه انسان در انجام آن ، ارزشهاي انساني خويش را به نمايش مي گذارد.عمل در يك تفاوت آشكار با زحمت وكار قرار دارد گرچه دوكنش اولي در ارتباط با جهانقرار مي گرفت اما عمل يك كنش صرفاً انساني است و تنها در ارتباط با ديگري مطرح ميشود، گونه اي Mitwelt است «جهان ـ با» جهاني است كه باوجود ديگري اصالت وتحقق مي يابد به نظر مي رسد آرنت در طرح سه كنش زحمت ، كاروعملآن را با سه خرد جهان هايدگري انطباق داده است .هايدگر از سه «خردجهان» در آثاراوليه خويش ياد كرده است يكي «Umwelt» يا زيست بوم ومحيطگرداگرد ما، ديگري Mitwelt يا «با جهان »{جهان ـ با} كه من آن را با ديگران مشترك ام وسومي Selbswelt يا خويش جهان،جهاني كه از آن خود من است {احمدي، ،۱۳۸۱ ص ۲۹۰} زحمت با زيست بوم انطباق دارد كنش است كه تنها در جهانپيرامون انجام مي شود كار با «خويش جهان» منطبق است و عمل با جهان ـ با ، گرچهارزش جهان ـ با كه از نظرگاه آرنت عرصه كنش اصيل است با آنچه كه مدنظرهايدگر بودمتفاوت است اما باتوجه به رگه هاي عميق فلسفي كه آرنت را به هايدگر متصل مي كندشايد بتوان به چنين نتيجه گيري خطر كرد.
عمل، يا اگر بهتر بگوييم عمل سياسي ، چرا كه آشكارا باسياست پيوند دارد و بدون آن معني آرنتي اش را از دست مي دهدعمل سياسي آرنتي كنشياست كه در حوزه عمومي انجام مي شود در آگورا {agora} جايي كه انسانهامي توانند به اصالت عمل سياسي دست يابند عمل عالي ترين نوع فعاليت انسان است كهآدمي به وسيله آن به خويشتن هويت مي دهد به نوشته آرنت: «ما گفتار و كردار خويشتنرا وارد جهان بشري مي كنيم و ورود ما به آن به سان دومين زايش ماست. آدمي خواستارجاودانگي است . براي رسيدن بدين هدف بايد با گفتار وكردار هويت خويش را به ثبوتبرساند وسياست درست همين جا پاي به صحنه مي گذارد. روح يكتاي سياست است كه بهآدميان مي آموزد چگونه به آنچه بزرگ وتابناك است هستي بخشند…» {فولادوند ، ،۱۳۷۷ ص ۵۷۱} اقدام ، مبادرت ، تهور ، انقلاب ، حضور درعرصه عمومي، ابتكار وتجربه ، عمل آزاد را شامل مي شود عمل وجوهر تجربي از زندگيآدمي را در برمي گيرد كه با آزادي در ارتباط است. عمل تنها فعاليتي است كهمستقيماً ميان انسانها جاري است بدون آنكه اشيا يا مواد در آن دخيل باشند {بشيريه،ص۱۴۵}.اين گونه آرنتآشكارا در مقابل فلسفه سياسي قرن بيستم موضع مي گيرد. بحث آرنت در باب عمل، نقدفلسفه سياسي ليبراليستي قرن بيستم است .آرنت براين باور است كه آن فلسفه اي كهانسان را هم چون موجودي تك مطرح مي كند توانايي درك انسان اجتماعي را از دست ميدهدوبويژه در بحث سياست ناكارآمدي وكاستي مباني نظري اش آشكار مي شود. سياستهمواره متوجه انسان اجتماعي است در انديشه سياسي فرض انسان تك افتاده فقط به معنايبستن بحث است {احمدي، ص۵۲۹} آرنت نيز هم چون ماركس رابينسون كروزئه بازي هايليبراليستي را به سخره مي گيرد. در باب عمل نكته ديگري كه بسيار حائزاهميت استتعريف آرنت از آزادي است كه خودسويه ديگري از نقدي است كه آرنت برمباني فلسفيليبراليسم وارد مي كند .
هانا آرنت در رساله آزادي چيست مفهوم آزادي را چنان كهدر فلسفه سياسي غرب مطرح شده مبهم مي داند و دليل آن را گستره عملي دانست كه اينمفهوم در آن پرورده شده است. در اين گستره آزادي همان خواست و اراده (به معنايخواست فرد) دانسته شده است و در واقع خواست آزادي همان خواست سلطه معرفي شده استتا فيزيك غربي امكان و خواست به چنگ آوردن آنچه را كه يك فرد طلب مي كند آزادي اومي خواند مشكل اينجاست كه اين «آزادي او» يا آزادي فردي را با آزادي به معنايي كلييكي مي داند. آزادي اما نه فردي بل همگاني است (احمدي، ص۵۶۸) بحث آرنت در سنت فلسفي مطرح مي شود كه بينآزادي منفي و آزادي مثبت تفاوت قائل مي شود. از اين نظرگاه آزادي منفي آزادي ازاقتدار و قدرتي برتر است اما آزادي مثبت امكان و توان مشاركت و تحقق كردن تواناييخويشتن است.
از نظرگاه آرنت آزادي راستين اين است كه فرد آزاد باشد.در ترك كردن خانه اش و حركت كردن به سوي فضايي سياسي (Villa,P185) در فقره مهمي در كتاب وضع بشري (1958, P.235) آرنت مي نويسد:«آزادي آشكار شدن توانايي فرد است براي اينكه كسي تازه شود و تنها به اهداف فردي ونظارت دستيابي به غايتهاي فردي نينديشد» (احمدي، ص۵۶۹) و اين آرمان جامعه اي است آزاد كه در Polis يوناني شكل ميگيرد. در چنين بستري آرنت عمل را با سياست، كثرت و آزادي پيوند مي زند و تلاش ميكند سنت يونان كلاسيك را در گريز از رنجهاي جهان آشويتس ساز مدرن و مرگ حوزه عمومياحيا كند. آرنت عناصر در هم تنيده عمل را اينگونه به تصوير مي كشد:
شبكه اي از روابط انساني، عرصه امور بشري، فضاي زايش، باديگري بودن در حضور ديگران، به واسطه ديگران ديدن و شنيدن، تقسيم جهان و كردار باديگران، آغاز خود به خودي چيزهاي جديد {پيش بيني ناپذيري}، تكثر، برابري، شباهتدرنهايت تفاوت، خود آشكاري از راه قوه ناطقه، آزادانه سخن گفتن، آشكاري كس (Who) خودي كه هست،ظهوري عملي هويت فردي يگانه، تمايز و فرديت انساني، جرأت، جسارت، ارزشمندي، شأن،تحمل، ظرفيت انساني براي قدرت كه به واسطه عمل در جمع زاده مي شود، ظرفيت انسانيبراي آزادي كه زاده عمل است، وضع بشري متمايز، زندگي بر زمين و سكنا در جهان (Villa,P100)
در تعريف عمل نكته، آغاز خود به خود چيزهاي جديد، اشارهبه پيش بيني ناپذيري دارد آرنت تأكيد مي كند كه عمل به عنوان آغازگري داراي خصلتپيش بيني ناپذيري است. خصلت آغازگري اين است كه وقتي چيزي جديد آغاز مي شود ديگرغايت و نتيجه آن روشن نيست عمل برخلاف كار كه آغاز و پاياني مشخص دارد فقط آغازدارد ولي كنترلي بر پايان آن نيست {انصاري، ص۳۰} اين بي پاياني همان بي مرزي است كه آرنتاز يك نظام آگورايي انتظار دارد، در مقابل نظامهاي توتاليتر. از نظرگاه آرنتنظامهاي توتاليتر حكومت فاقد قانون و يا شخص خودكامه نيست بلكه نظامهايي است كهقوانين جزمي مطلق و لايتغير دارد. يعني به عبارتي براي عمل سياسي حد ومرز قائل ميشود و آزادي و پيش بيني ناپذيري آن را مي كشد و شايد بتوان گفت سياستي كه اينگونهباشد اصلا ًسياست نيست چرا كه سياست در سامان انديشه آرنت با آزادي خلق مي شود.«آزادي علت همزيستي مردم در سازمان سياسي است بدون آن زندگي سياسي بي معنا خواهدبود علت وجودي سياست آزادي است. » {بشيريه، ص۱۳۲} نكته ديگر در تعريف آرنت از عمل، كثرت استكه دو وجه متضاد برابري و تمايز را به نمايش مي گذارد. كثرت بشري شرط اصلي هم عملو هم سخن از خصلت دوگانه. برابري و تمايز برخوردار است اگر انسانها برابر نبودندنمي توانستند همديگر را درك كنند و آنهايي كه قبل از ديگران به دنيا مي آمدند نهطرحي براي آينده داشتند و نه مي توانستند به نيازهاي كساني كه بعد از آنها به دنيامي آيند واقف باشند اگر انسانها متمايز از همديگر نبودند نيازي به عمل و سخن گفتنبراي فهماندن خودشان نداشتند {انصاري، ص۳۱} اين حالت دوگانه را آرنت به خوبي در اينعبارت شرح مي دهد. كثرت تضادگونه {پارادوكسي} هستي هاي يگانه. عصاره بحثهاي آرنت وشرح و تفضيل اين سه گونه كنش و در يك كلام حيات فعال انساني را آرنت اينگونه مينگارد:زندگي بر روي زمين به انسانبخشوده شده است. وضع بشري زحمت خود زيست است وضع بشري كار معطوف به جهان است و وضعبشري عمل كثرت گونه است.
Koorosh- Sabzandish- کاربر ویژه
- Posts : 48
امتیازها : 147
تشکرها : 3
Join date : 2010-07-25
مواضيع مماثلة
» اندیشه های نیچه 1
» چرا اینقدر سیاسی شده ایم؟/یادداشت
» من عضو خانواده ی بزرگ زندانیان سیاسی هستم!پوستر
» چرا اینقدر سیاسی شده ایم؟/یادداشت
» من عضو خانواده ی بزرگ زندانیان سیاسی هستم!پوستر
انجمن اسلامی :: گوناگون :: زندگینامه
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
الأحد مارس 06, 2011 9:44 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» خاطرات پروانه فروهر از روز درگذشت دکتر مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵
السبت مارس 05, 2011 4:12 pm من طرف 2 Khordad
» پيشتازان انديشه دموكراسي(1)
الجمعة ديسمبر 31, 2010 5:09 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» !هرگز نخواب دکتر
الجمعة ديسمبر 31, 2010 5:03 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» ...در این کشور همە خواب می بینند
الثلاثاء ديسمبر 28, 2010 12:35 pm من طرف Mohajer
» از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید
الثلاثاء ديسمبر 28, 2010 6:31 am من طرف Sahelamvaj
» متن کامل شعر "مرغ سحر ناله سر مکن"_همای مستان
السبت ديسمبر 18, 2010 6:54 pm من طرف Artmis
» تو و خداوند
السبت ديسمبر 18, 2010 6:12 pm من طرف Artmis
» دکتر عبدالعلی گویا
السبت ديسمبر 18, 2010 11:08 am من طرف 2 Khordad
» آه ای یاران بفریادم رسید
الجمعة ديسمبر 17, 2010 9:30 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» چرا جلال طالباني حكم اعدام «صدام» را امضا نكرد؟
الجمعة ديسمبر 17, 2010 6:21 pm من طرف Rahesabz
» درس بابا از آقای پور عباس
الجمعة ديسمبر 17, 2010 12:49 pm من طرف Sahelamvaj
» ... قصه محلّل و
الخميس ديسمبر 16, 2010 7:32 pm من طرف Sahelamvaj
» ...روزهای محرم
الخميس ديسمبر 16, 2010 7:24 pm من طرف 2 Khordad
» دنیا بهخاطر رفتاری که با وزیر خود میکنیم، به ما میخندد
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 4:51 pm من طرف Admin
» نیمه انسان و نیمه گرگ
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 8:07 am من طرف Koorosh- Sabzandish
» جنگ اراده ها را ما برده ایم و خواهیم برد
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 7:45 am من طرف Koorosh- Sabzandish
» تعریف فقر از دکتر علی شریعتی
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 5:32 am من طرف Sahelamvaj
» چه کسی باور میکند اینان دوستداران انقلاب هستند؟
الإثنين ديسمبر 13, 2010 4:47 pm من طرف 2 Khordad
» ای خدای کعبه - دکتر علی شریعتی
الإثنين ديسمبر 13, 2010 12:41 pm من طرف Artmis