أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
Rahesabz | ||||
Admin | ||||
Artmis | ||||
Koorosh- Sabzandish | ||||
2 Khordad | ||||
Masume | ||||
Mohajer | ||||
Azad | ||||
Sahelamvaj | ||||
ulduz21 |
المواضيع الأخيرة
ورود
گفتوگوي رامين جهانبگلو با دالايي لاما
انجمن اسلامی :: مقالات :: مقالات برگزیده
صفحه 1 از 1
گفتوگوي رامين جهانبگلو با دالايي لاما
گفتوگوي رامين جهانبگلو با دالايي لاما
دالايي
لاما رهبر معنوي تبتيها و يكي از مهمترين رهبران مذهبي دنياست كه
صلح طلبي مهمترين خصوصيت او به شمار ميرود. مقامات چيني او را
خرابكار و تجزيه طلب ميخوانند و رئيس كميته نوبل هنگام اهداي
جايزه با گاندي مقايسهاش ميكند. ۲۴ ساله بود كه از ترس دستگيري با
پاي پياده به هند گريخت. دولت در تبعيد تشكيل داد و نوبل صلح
گرفت. حالا او نماد تساهل است. حالا كمتر كسي نام واقعي او را به
ياد دارد. او دالايي لاماي چهاردهم است.
عاليجناب، شما در ششم ژوئيه ۲۰۰۵ هفتاد ساله شديد. امروز شهرت و نفوذ حضرتعالي بسي فراتر از جامعه ۶
ميليون پيروان تبتي است؛ در مرتبهء حافظ وجدان جهاني قرار داريد.
هرگز در گذشته دالايي لامايي اين همه سفر نكرده بود و زير بار اين
همه مسؤليت نرفته بود. اجازه ميفرماييد از حضرتعالي بپرسم راز اين
سرزندگي چيست؟ و چگونه از عهده انبوه امور مربوطه در زمان واحد
برميآييد؟
گمان
ميكنم به عملكرد من مربوط باشد. ميدانيد همه اديان از ضرورت به
كار بستن عشق، بخشندگي، تساهل و اينگونه امور سخن ميگويند. در آيين
بودايي نيز شفقت اساس و پايه است. قطعا از دو سنت پالي و سانسكريت
در دل آيين بودايي مطلعايد. در سنت سانسكريت شفقت صرفا احساس
همدردي نسبت به ديگري نيست. گونهاي سپردن التزام و تعهد به
ديگران است. بخشي از اين عمل كل وجود من است و نه تنها من، همه
كساني كه وجود خود را در راه خدمت به ديگران ميسپارند و نه فقط در
اين زندگي همچنين در زندگي بعدي، چنيناند. آيين بودايي اين
الزام و تعهد را ايجاب ميكند. مثالي ميآورم از يك راهب بودايي كه
اينك ۸۵ ساله است. پس از ۱۹۵۹ اين مرد ۱۸ سال از عمرش را در گولاك
(زندان ها)ي چين سپري كرد. اوايل ۱۹۸۰ به دارام سالا آمد، چون
چينيها به بعضي از تبتيها اجازه خروج از تبت دادند. در گفتوگويي
كه با اين مرد داشتم به من گفت در آن ۱۸ سال در زندان با خطرات
بسياري دست و پنجه نرم كرده است. از او درباره آن خطرات پرسيدم.
به من گفت بدترين خطر ترس از دست دادن شفقت نسبت به چينيها بود.
گمانم شفقت چنين مهم است و اگر آسيب ببيند بشريت در خطر خواهد
افتاد. من شايد در مرتبه آن راهب تبتي نباشم، شايد آدمي باشم كه
از كوره در ميرود. اما توانايي من هرچه باشد، در هر مرتبهاي باشم،
ميتوانم و بايد به نحوي به ديگران خدمت كنم. احساس ميكنم به
عنوان يك بودايي و هم در مقام دالايي لاما- با اين فرصتي كه در
اختيار من است- با داشتن عنوان دالايي لاما را با خود دارم، در
مقايسه با آن راهبان در شرايط بهتري براي خدمت به ديگران قرار
گرفتهام. پس از اين فرصت بهره ميبرم. هرگاه اينگونه با زندگي
روبرو شويد احساس خستگي به شما دست نميدهد. راز سرزندگي من اين
است.
پس لابد از برخي علائق خود مانند پرداختن به كارهاي يدي از جمله ساعتسازي باز ميمانيد؟
براي
اينگونه كارها اصلا فرصت ندارم. چندان علاقهاي هم به كارهاي يدي
ندارم. سرگرمي مورد علاقهام كتاب خواندن است. اين روزها اگر
فرصتي دست بدهد كتاب ميخوانم، كتابهاي كلاسيك، گاهي هم كتابهاي
جديد، بيشتر كتابهايي كه به زبان تبتي نوشته شده باشد.
دليل
اقبال روزافزون به آيين بودايي در شرق و غرب را چه ميدانيد؟ آيا
ميتوان گفت كه انديشهء بودايي در جهان از نو احيا شده است؟
مطمئن
نيستم آنچه شما احياي آيين بودايي ميخوانيد در واقع وجود داشته
باشد. اما گمان ميكنم اين روزها اطلاعات و كتابهاي بيشتري در
دسترس مردم است و به سبب گسترش توريسم خبررساني به نقاط مختلف
دنيا آسانتر شده است. وانگهي، مسلماً افراد متفاوتي با خصلتهاي
غيرمتعارف پيدا ميشوند و آيين بودايي يا انديشه هند كهن به نظر آنها
پديدهاي نو جلوه ميكند. در واقع افرادي گاه از سركنجكاوي و گاهي
با منطق و عقل سليم راهبرد بودايي را مناسبتر ميپندارند. تصور
ميكنم به دليل شرايط و آگاهي موجود مردمي در ديگر نقاط دنيا كه
هيچگونه رابطهاي با آيين بودايي نداشتهاند حال به اين آيين
تمايل نشان ميدهند. اين را هم بگويم كه در جامعه تبتي در ميان
بوداييها هم به دليل زياد شدن اخبار عدهاي نقادانه به آيين
بودايي مينگرند. مدتي آيين بودايي در چين به كلي ممنوع بود. اما
اين روزها به دليل در دسترس بودن اخبار توجه و هيجان نسبت به
آيين بودايي تبتي بيشتر شده است.
به
نظر ميرسد كه سخنانتان پيرامون عدم خشونت و شفقت بسيار مؤثر بوده
است چون بيشتر برابعاد صلح جويانه انديشهء ديني تاكيد دارد؟
من
خود را هواخواه يا شاگرد مهاتما گاندي ميدانم و دوستدار مادر ترزا.
اما تفاوت ميان من و مهاتما گاندي در اين است كه گاندي پيشگام بود
و راه را نشان داد و من او را سرمشق قرار دادم و راه او را دنبال
ميكنم. وانگهي، بيترديد در عصرما، در پايان قرن بيستم و آغاز قرن
بيست و يكم ما چه بسا علميتر شدهايم و در نگرش خود نرمش بيشتري
داريم. اما مهاتما گاندي يك قديس بود و من انسان كوچكي هستم. با
اين همه راهبرد من از عدم خشونت متكي بر آموزشها نيست، برعقل
سليم تكيه دارد. هرگاه درباره عدم خشونت صحبت كنم به بودا يا سنت
ديني ديگري ارجاع نميدهم، فقط از تجربههاي مشترك ميگويم.
خشونت يعني آزار؛ صلح و آرامش تنها به معناي نبود درد نيست، بلكه
راهي است براي حمايت و حفاظت از شادي. هدف حفظ خويش است از رنج و
ترفيع به سرچشمه شادي دروني. اين آرامش است، خواه از طريق
دستاوردهاي علمي به دست آيد خواه با تجارب و دريافتهاي مشترك. من
درباره زندگي پس از مرگ يا خدا حرف نميزنم. بگذريم كه در آيين
بودايي ايده روشني از خدا نيست. از نظر يك مسيحي يا يك يهودي من
بيدين به حساب ميآيم. در مقابل كمونيستها مرا ديندار ميشناسند.
چه ميدانم، شايد ميان اين دو باشم! بنابراين، آيين بودايي را گاه
چون پلي توصيف ميكنم. اين آيين ارزشهاي والا چون مراقبه و
مكاشفه و نيايش و دعا خواندن را اينجا و آنجا پذيرفته است. با
دينداران نيز روابطي داريم. درست است كه تصور كلي از خدا نداريم،
اما دريافتي از وجود اعلي داريم كه به درگاهش نيايش كنيم و طالب
رحمتش باشيم. راديكالها آيين بودايي را اصلا به عنوان دين
نميشناسند. ميگويند نوعي دانش و معرفت ذهن است. پس آيين بودايي
پيوندي هم با علم دارد.
اگر
به گفته جنابعالي عدم خشونت عقل سليم باشد، و چنانچه بپذيريم كه
دنياي كنوني دنياي خشونت است، يعني دنياي ما عقل سليماش را از
كف داده است؟
بله!
به اعتقاد من دنياي ما عقل سليم را از دست داده است. رها كردن
عقل سليم در دو سطح مطرح است. يك وقت عقل سليم را از دست ميدهي
و ديوانه ميشوي. زمان ديگر ۲۰ ساعت رفتار طبيعي داري، بعد
چندساعتي دچار نفرت ميشوي. در آن لحظات نحوه تفكر فرد فاقد عقل
سليم است، چون مبناي عقل سليم بر تفكر عقلاني است و زماني كه
ذهن مقهور نفرت است قادر نيست معقول كار كند. بنابراين در آن مدت
فرد مورد نظر آدم ديوانهاي است. اين نوع ديوانگي بدتر از ديوانگي
عادي است. اين دو اختلال دماغي را با يكديگر بسنجيد! در مورد اول،
شخصي ديوانه است اما در امور نادرست دخالت نميكند. در مورد دوم، شخص
گرفتار نفرت است و از مسير تفكر طبيعي خارج ميشود. اين يكي بدتر
است چون ميتواند فجايع عديده به بار آورد. مثل اين است كه فردي
هميشه دروغ ميگويد، چون همه ميدانند كه آدمي دروغگوست كسي به او
اعتماد نميكند و دروغهايش خطرناك نيستند. اما اگر فرد راستگو و صادقي
دروغ بگويد خيلي خطرناك است. به همين صورت آدمي كه ۲۴ ساعت
ديوانه باشد، چندان خطري ندارد، اما غالبا آدمهاي بسيار طبيعي گاه و
بيگاه دچار جنون ميشوند - مانند بعضي از رهبران سياسي ما در جهان
امروز. اين آدمها واقعا خطرناكاند.
فكر ميكنيد اديان مختلف براي رسيدن به صلح در جهان چگونه و به چه نحوي بايد با هم كار كنند؟
در
گام اول به تماس شخصي نياز داريم كه بسيار اساسي است. بايد كنار
هم بنشينيم و يكديگر را بشناسيم و به تبادل تجربههاي فردي
بپردازيم. سپس ميتوانيم مشابهتها را بيابيم. بهعنوان مثال در عهد
كودكي من در لهاسا در تبت، عدهاي مسلمان آنجا زندگي ميكردند.
جامعه كوچكي از مسلمانان هند كه دست كم چهار قرن بود كه در تبت
بسر ميبردند، در پرونده اين مسلمانان هيچ مورد نزاعي نبود. مردم
بسيار آرام و بسيار مهرباني بودند.
خب،
اگر معيار ما اين مسلمانان باشند، ميتوان گفت مسلمانان هند و
مسلمانان لاداخ، مردان بسيار مهرباني هستند. خود من هم به سبب
تماسهاي شخصي دوستان مسلماني در هند دارم. مسلمانان هند، بويژه
مسلمانان لاداخ خيلي به من نزديكاند. سال گذشته فرصتي پيش آمد و
براي نخستين بار به كشور اردن سفر كردم. با بعضي از رهبران
مسلمانان در آنجا آشنا شدم - اعم از دانشگاهيان و دانشپژوهان و
دانشجويان مسلمان. همگي بسيار خوشرو بودند و رفتار بسيار دوستانهاي
داشتند. به نظر من در اداي تكاليف ديني ارزشهاي شفقت، عبادت،
ايثار نزد مسلمانان و بوداييها يكسان است. حتي مسيحيان و مسلمانان و
يهوديان يك خدا دارند. در مسيحيت، كاتوليكها و پروتستانها وجود
دارند. در اسلام تفاوت اندكي ميان شيعه و سني هست. به همين ترتيب
تفاوتهايي ميان بوداييها نيز به چشم ميخورد - حتي ميان
بوداييهاي تبتي، مثلا در اختلاف رنگ كلاهها - كه اهميت چنداني
ندارد. با اين همه در نظر مردم بيسواد و نادان رنگ كلاهها اهميت
دارد. به همين قياس هم تفاوتهاي ميان مسلمانان، مسيحيان و هندوها
مهم جلوه ميكند. همين آغاز ناراحتي است و از همينجاست كه
رسانههاي غربي و بعضي از دانشپژوهان غربي مسلمان را مشابه
تروريست معرفي ميكنند. گاهي هم يك فرد غربي به اين فكر ميافتد
كه ميان تمدن غربي و جهان اسلام تصادم است، اما در حقيقت هيچ
تصادمي نيست. تصور ميكنم وقتي ميگوييم تمدن غربي، منظور همان
تمدن مدرن است. مدرنيته بيشتر يعني تكنولوژي بيشتر. جامعه مدرن
جامعهاي است صنعتي. به اين ترتيب الگوي ديگري از جامعه انساني
ظهور ميكند، اما كشورهاي اسلامي و هند نيز اين مسير را طي كردهاند.
كشور بودايي چون تايلند هم در مسير مدرنيسم حركت ميكند. اين يك
شيوه زندگي است. بر اين پايه نميتوان تمايزي ميان غربي و
غيرغربي قايل شد، اما در دنياي كنوني هركجا روش زندگي متفاوت باشد،
شيوه تفكر هم متفاوت است.
پس
تمايز ميان مدرن و غيرمدرن است، نه ميان تمدن غربي و جهان
اسلام. تا جايي كه مساله دين مطرح است، به اعتقاد من اسلام
همپاي مسيحيت و يهوديت مهمترين اديان جهانند. هميشه اين را به
صراحت گفتهام. حالا مفهوم حقيقت يگانه و دين يگانه در سطح فردي
اهميت دارد. بهعنوان مثال، من بوداييام، پس آيين بودايي يگانه
دين و يگانه حقيقت است و آيين بوداني نزد من بهترين است، اما
نميتوانم بگويم كه براي دوست مسيحي من نيز آيين بودايي حقيقت و
دين يگانه باشد. مسيحيت حقيقت و دين يگانه دوست مسيحي من است. ما
هر دو بايد دو دين و دو حقيقت را بپذيريم. در سطح جامعه بايد چند
حقيقت و چند دين مورد قبول واقع شود. وقتي مسلمانان در ميان خود از
خدايي نام ميبرند - كه خداي يگانه است و اين كاملاً بجاست، اما
اين را نميتوانند به همه دنيا بقبولانند، ايجاد ناراحتي خواهد كرد.
من اگر بخواهم به همه دنيا بقبولانم كه آيين بودايي برترين است،
موجب ناراحتي خواهد شد. وانگهي اصلا واقعبينانه نيست. خود بودا هم
هرگز تلاش نكرد كه همه جهان را به آيين بودايي بكشاند. بعضي از
مسيحيان تلاش كردند تا تمام دنيا را به مسيحيت بگروانند - بعضي از
مسلمانان نيز چنين كردند، اما هر دو ناكام ماندند. در اينجا نيز به
عقل سليم نياز است. درست است كه حضرت مسيح گفته بود كه
آموزشهاي من به دورترين نقاط خواهد رسيد - يعني گرويدن بشريت به
مسيحت، اما در عصر حضرت مسيح دنياي شناختهشده محدود به مساحت
كوچكي بود. آن گفته در آن عصر واقعبينانه بود. بايد عقل سليم را
بهكار گيريم. پس اگر بگوييم به جاي يك دين و يك حقيقت چندين
دين و چندين حقيقت وجود دارد، هيچ تضادي در اين گفته نيست. غالبا
مثال دارو را ارائه ميدهم. نميتوان گفت كه فقط يك دارو درمان
همه دردهاست، اما اگر بيمار شديد، آن دارو ممكن است خوب يا بد باشد.
براي سردرد آن دارو مناسب است. براي درد مفاصل دارويي ديگر، هر
دارويي متناسب با بيمار و بيماري خاص تجويز ميشود.
يكي از امور اصلي كه به آن توجه كردهايد و به آن اهميت خاص دادهايد معنويت عرفي است و بسيار جالب است كه از سوي شخصيتي مذهبي ادا شده است. در يكي از نوشتههاي شما خواندم كه ميان معنويت با ايمان و معنويت بيايمان تمايز قايل شدهايد. چگونه ممكن است فردي معنوي باشد، اما مذهبي نباشد؟
عرفي
نگري در نظر من به معناي بيدين نيست. من واژه عرفي نگري را
به مثابه آن در قانون اساسي هند بهكار ميبرم. در قانون اساسي هند
سكولار يعني احترام به همه اديان و نه رد اديان.
پس در اصول اخلاقي موردنظر من سكولار يعني محترمشمردن همه سنتها،
اما در واقع اهميت شفقت، بخشندگي و عطوفت در اتكاي آن بر عقل سليم
است.
احساس
محبت را مثال بزنيم. زندگي ما از بدو تولد با مهر و محبت آغاز
ميشود. بدون محبت زنده نميمانيم. به مادر يا محبت فرد ديگري
جانشين او نياز داريم كه از ما مراقبت كند. نوزاد توانايي تنها
زندهماندن را ندارد، يكسره وابسته به ديگران است كه به او برسند،
اما مراقبت از سر تكليف و نه با محبت كافي نخواهد بود. به مراقبت و
محبت توامان نياز داريم. علم پزشكي مدرن تماس بدني را در پرورش
مغز بسيار مهم ارزيابي كرده است. پس زندگي ما اينگونه آغاز ميشود.
در سالهاي نخستين زندگيمان مراقبت ديگران از ما نقش حياتي در رشد
ما دارد، اما بالاخره ما بزرگ ميشويم، احساس استقلال ميكنيم و ديگر
نيازي هم به مراقبت ديگران از خود نداريم. بعد تصور كاذبي در ما
بروز ميكند - معتقدم سرشت اصلي ما در كودكي طراوت بيشتري دارد - بعد
هوش و ذكاوت ما بيشتر و پيچيدهتر ميشود و ارزشهاي اصولي را بديهي
ميانگاريم، بدون تلاش چندان نيروي خود را در زمينههاي گوناگون
بهكار مياندازيم.
بارها
به اين فكر افتادهام كه اگر آدمهايي مثل هيتلر واستالين در بدو
تولد و دوران كودكي از زندگي طبيعي و بهنجاري برخوردار ميبودند، در
بزرگسالي چنان ظالم و خشن ميشدند؟ پس مهر و محبت مادر خيلي مهم
است. چون زندگي ما با مهر مادري آغاز ميشود، اين تجربه را بايد تا
دم مرگ به ياد بسپاريم. از اين رو مهر و محبت در خانواده ما - در
جامعه ما موجودات بشري اهميت بسزا دارد.
باورهاي
اساسي من بر پايه واقعيت زندگي و مكانيسمهاي زيستي استوار است.
افرادي كه در شرايط طبيعي زندگي شاد و سرحالاند بيترديد از سلامت
جسماني بيشتري نيز برخوردارند. آشكارا ميتوان ديد كه چه كسي در
خانوادهاي با مهر و محبت بار آمده است. كودكان شاد و خندان رشد
جسماني بهتري دارند، در قياس با كودكان تحت ستم و كتك خورده. اين
كودكان از نظر جسمي و روحي رنجورند. همه اين عواطف مفيد اساس سعادت
و توفيق ماست و خصلت اصلي بشريت بهشمار ميآيد، اما نفرت و حسادت
نيز در گوشهاي از ذهن ما جاي دارد و به مجردي كه پرورانده شود، شخص
آرامش ذهني را از دست ميدهد. دچار سوءهاضمه و فشارخون و ديگر
بيماريها ميشود. به عبارت ديگر، از نظر زيستي هم بعضي از هيجانها
براي سلامت ما بسيار زيانآور است و بعضي ديگر ميتواند مفيد باشد. پس
ميتوان بين هيجان مطلوب و هيجان نامطلوب فرق گذاشت.
در خود هيچگونه خشمي نسبت به چينيها احساس نميكنيد؟ آيا چينيها براي سلامت شماخوب هستند يا بد هستند؟
تصور
ميكنم مساله چينيها بسيار جدي است، اما احساس نفرت ندارم.گاهي
رنجشها و مسائل كوچكي پيش ميآيد. برايتان تعريف كنم: چندي پيش با
يكي از خبرنگاران تلويزيون ملاقات داشتم. به آن خانم گفتم اگر
يك بند سوالات بيربط مطرح كند از كوره در ميروم؛ خانم خبرنگار
درباره آينده از من سوال ميكرد. به او گفتم در مقام راهب بودايي
به آينده فكر نميكنم اما تا جايي كه در توان دارم در اين زندگي
تشريك مساعي خواهم داشت. اما اگر بيش از اندازه به فكر شهرتام
باشم اعمال مثبت من هم منتفي خواهد شد و به صورت انگيزه خودخواهي
من در خواهد آمد. آن خانم باز همان سوال را تكرار كرد و باز همان
پاسخ را شنيد. براي بار سوم هم باز همان سوال كه ديگر از كوره در
رفتم. بله، سال گذشته اين خانم را در نيويورك ديدم و از يادآوري
اين صحنه كلي باهم خنديديم.
فكر ميكنيد بارديگر تبت را خواهيد ديد؟
بدون
شك، برآورد جهاني از تغييرات در چين دگرگوني بسيار مثبتي را نشان
ميدهد. چينيها بيش از پيش به آيين بودايي تبتي و فرهنگ
علاقهنشان ميدهند. با تبت هم برخورد بهتري دارند، در سطح بالاي
حكومت غالبا تفكر افراطي و تند حاكم است. اين روزها كه حكومت چين
در درون كشور و جامعه خود با مشكلات روبروست به آينده تبت بيشتر
اميد دارم. البته در پي استقلال يا جدايي كامل از چين و مردم چين
نيستيم. ميخواهيم به خودمختاري قابل پذيرشي برسيم تا بتوانيم
فرهنگ خود، معنويت و محيط زيست خود را حفظ كنيم. زندگي با مردم
چين توقع پيشرفت مادي را بالا ميبرد. براي ۶ ميليون تبتي در
سرزمين پهناور قطعا يك تنه پيشرفت دشوار خواهد بود. اگر با چينيها
بمانيم از نظر اقتصادي به سود ما خواهد بود و پيشرفت بهتري خواهيم
داشت. اين پايه فكر من است. اتحاديه اروپا را ببينيد، منافع مشترك
مهمتر از منافع فردي است.
قاعدتا به عهده داشتن نقش ديني و معنوي و نقش سياسي باهم بايد بسيار دشوار باشد؟آيا آشتي بين اين دو آسان است؟
تاكنون
كه فعاليت سياسي من در مبارزه براي آزادي بوده است. منظورم از
آزادي، آزادي دين است و آزادي فرهنگ تبتي. پس نوع سياستي كه در
آن دخالت دارم بخشي از برنامه معنويت من است. هرگاه كه سياست
حزبي شود ديگر در آن دخالت نخواهم داشت. اين مطلب را در ۱۹۹۲ كاملا
روشن ساختم كه پس از آزادي تبت اين قدرت اندكم را به ديگران
ميسپارم و به صورت شهروند عادي تبتي زندگي خواهم كرد. به راستي
خدمت به ديگران را مهمترين امر ميدانم.
پس براي شما دموكراسي همان خدمت به ديگري است؟
بله،
البته! حاصل دموكراسي بايد به جامعه برسد و صلاح و حرمت ديگران از
۱۹۵۱ كه اين مسووليت را به عهده گرفتم همواره تامين دموكراسي را
مد نظر داشتم. در ۱۹۵۹ به هند آمدم و از آن زمان براي ايجاد
دموكراسي در تبت تلاش كردهام. در حال حاضر نمايندگان خود را هر ۵
سال يكبار به صورت كاملا دموكراتيك انتخاب ميكنيم و شخص من مقام
نيمه بازنشسته را به عهده دارم.
سوال
آخر من. عاليجناب در تمام رويدادها،حتي به هنگام رنجها، لطف خود
را از مردم دريغ نفرمودهايد. نميدانم آيا ممكن است روزي به ايران
بياييد؟
در جلسهاي خانم شيرين عبادي
برنده جايزه نوبل از ايران را ملاقات كردم و اشتياق خود را براي
ديدار از ايران بيان داشتم. در چشم من مسلمان، هندو، بودايي، حتي
كمونيستهمه موجودات بشري هستيم و عملا باهم روي يك سياره زندگي
ميكنيم. اين انديشه كه آمريكا يا اروپا مراكز جهان هستند البته
خطاي بزرگي است. مسلمانان نيز معيار كل جهان نيستند. بايد جهان را
كشف كرد و سنتهاي متفاوت را شناخت. هميشه مشتاق بودهام كه جوامع
گوناگون و نقاط مختلف جهان را بشناسم. واقعا بر اين باورم كه
جهان اسلام به تماس بيشتر با دنياي خارج نياز دارد. انزوا نحوه تفكر
كهنهاي است. كشورهاي اسلامي نيازمند ارتباط با جهان خارجاند تا
كشف و شناسانده شوند. متاسفانه به سبب شفاف نبودن در رسانهها
به صورت مثالهاي ناپسند درآمدهاند و نيكيهاي آنها پنهان مانده
است. بدون شفافيت، همبستگي و دوستي ميان ملتها شكوفا نخواهند شد.
اين ديدگاه من است.
اگر به ايران سفر كنيد با افتخار ميزباني حضرتعالي را پذيرا هستم.
مثالي
برايتان بزنم. چند سال پيش از فلسطين ديدار كردم مردم فلسطين از
من استقبال كردند و سرپوش عربي را پيشكش دادند و من برسرم گذاشتم و
بعد مرا سوار خر كردند. بنا به سنت تبتي خرسواري مذموم است. اما به
خود گفتم: چه مانعي دارد؟ حكايت ديگري برايتان بگويم. در لاداخ در
برخي از جوامع مسلمانان اگر تن فرد بودايي به جامه شخص مسلماني
ماليده شود فرد مسلمان بايد غسل كند. پس فرد بودايي نجس به شمار
ميآيد چون بيدين است. وانگهي يك بودايي با يك مسلمان هرگز
همسفره نميشود اما هنگامي كه از فلسطين ديدن ميكردم فلسطينيان مرا
به نهار دعوت كردند و من مشتاقانه دعوت آنها را پذيرفتم و با آنها
غذاخوردم و چه غذاي خوشمزهاي! اين اهميت دارد و بسيار اهميت دارد.
ميگوييم همه موجودات بشري دهان و شكم دارند. اين برخورد از اهميت
خاصي برخوردار است بايد به اين فكر كنيم كه بيش از شش ميليارد
موجود بشري روي كره زمين زندگي ميكنند و ناگزيريم آينده را با هم
طرح بريزيم .
منبع: نیلگون
Rahesabz- کاربر ویژه
- Posts : 74
امتیازها : 246
تشکرها : 3
Join date : 2010-07-20
انجمن اسلامی :: مقالات :: مقالات برگزیده
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
الأحد مارس 06, 2011 9:44 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» خاطرات پروانه فروهر از روز درگذشت دکتر مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵
السبت مارس 05, 2011 4:12 pm من طرف 2 Khordad
» پيشتازان انديشه دموكراسي(1)
الجمعة ديسمبر 31, 2010 5:09 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» !هرگز نخواب دکتر
الجمعة ديسمبر 31, 2010 5:03 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» ...در این کشور همە خواب می بینند
الثلاثاء ديسمبر 28, 2010 12:35 pm من طرف Mohajer
» از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید
الثلاثاء ديسمبر 28, 2010 6:31 am من طرف Sahelamvaj
» متن کامل شعر "مرغ سحر ناله سر مکن"_همای مستان
السبت ديسمبر 18, 2010 6:54 pm من طرف Artmis
» تو و خداوند
السبت ديسمبر 18, 2010 6:12 pm من طرف Artmis
» دکتر عبدالعلی گویا
السبت ديسمبر 18, 2010 11:08 am من طرف 2 Khordad
» آه ای یاران بفریادم رسید
الجمعة ديسمبر 17, 2010 9:30 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» چرا جلال طالباني حكم اعدام «صدام» را امضا نكرد؟
الجمعة ديسمبر 17, 2010 6:21 pm من طرف Rahesabz
» درس بابا از آقای پور عباس
الجمعة ديسمبر 17, 2010 12:49 pm من طرف Sahelamvaj
» ... قصه محلّل و
الخميس ديسمبر 16, 2010 7:32 pm من طرف Sahelamvaj
» ...روزهای محرم
الخميس ديسمبر 16, 2010 7:24 pm من طرف 2 Khordad
» دنیا بهخاطر رفتاری که با وزیر خود میکنیم، به ما میخندد
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 4:51 pm من طرف Admin
» نیمه انسان و نیمه گرگ
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 8:07 am من طرف Koorosh- Sabzandish
» جنگ اراده ها را ما برده ایم و خواهیم برد
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 7:45 am من طرف Koorosh- Sabzandish
» تعریف فقر از دکتر علی شریعتی
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 5:32 am من طرف Sahelamvaj
» چه کسی باور میکند اینان دوستداران انقلاب هستند؟
الإثنين ديسمبر 13, 2010 4:47 pm من طرف 2 Khordad
» ای خدای کعبه - دکتر علی شریعتی
الإثنين ديسمبر 13, 2010 12:41 pm من طرف Artmis