أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
Rahesabz | ||||
Admin | ||||
Artmis | ||||
Koorosh- Sabzandish | ||||
2 Khordad | ||||
Masume | ||||
Mohajer | ||||
Azad | ||||
Sahelamvaj | ||||
ulduz21 |
المواضيع الأخيرة
ورود
sheri ziba az shahin najafi baraye farzade kamangar
2 مشترك
صفحه 1 از 1
sheri ziba az shahin najafi baraye farzade kamangar
---------------------------------------------------------------
متن آهنگ :
بر باد از دست رفت این دریا دریا بنال پای کوه دریا
از من فردا چی می مونه بر جا اگه نخونم و نگم از تو فرزاد
وقتی قلم کم میاره پیش وصف تو وقتی هر چشمی مست از رسم تو
من و ببخش ببخش مردآهنکوه به عزم جزم رزمت،مرگ تو-
میشه شروع شکوفه گل بر دار تو سر بالا رفتی پای چوبه ی دار
وقتی خوف میندازه تو دل کفن تو حتی می ترسن پس بدن جسدتو
دیگه چی مونده چیزی واسه از دست دادن رفیق کوه و کتاب کمانگر
بر سر نمی زنم ووقته مرثیه نیست و سرم پر خشم و ارثیه-
جز اشک و بدن سفیدت تو خاک جز چشمِ کُرد و کُردی چشمات
جز تفنگی که تو دست تو قلم بود اونا تفنگدار بودن و تو قلمدار
فردا فرزاد از داری که تو رو- بالا کشید و فردا هم فرزادهارو-
می کِشه تو آسمون و هر شب ستاره یه فرزاد و حامله میشه دوباره
قسم به اسم تو که هک شده رو قلبا قسم به بغض مادرت فرزاد
اگه نگیرم انتقامتو فردا بزار اسم و رسم من بره بر باد
کردی:
از اون روزی که رفتی دیگه نیرویی در من نمونده نمونده نمونده ....
یکی یه دونه ی مامان امید زندگی مامان وای وای وای....
بعد اون گریه نکنی مادر مسرور باش ببین پرت سر بالا مغرور
رفت و راحت شد بس بود اون همه خفت و خاری پس کو
اون لحظه ی عاری از زاری و ننگ اون بودنِ محترم حس قشنگ
از خستگی توی این قهقراها چه کنیم، چه میشه و چه و این چراها
صورتای کبودِ ته بن بستا صدای شیون زنها و گلدسته ها
از خون خشکیده تو حلقوممون از قامت شکسته ی این همه جوون
از سری که حرف داره و شکسته میشه یعنی آخرین درهای امیدم بسته میشه
گفتم آقا روی شما حکم میشه فردا از این شکنجه و کشتن دست بردار
تو از اونچه که هویت منه دوری منو نمیشه شبیه خودت کنی زوری
تو داری می بری تو دنیا حیثییتمو خار کردی به خدا شخصیتمو
من تاریخم پر بابک و کاوه س تختی کشی می کنی اینه برنامت
سرکوب ملتی که تن اش نحیفه تو ثابت کردی که سیاست کثیفه
اینو به زبون خودت می گم که بفهمی باورش کن آیه های من شریفه
کردی:
از اون روزی که رفتی دیگه نیرویی در من نمونده نمونده نمونده ....
یکی یدونه ی مامان امید زندگی مامان وای وای وای....
متن آهنگ :
بر باد از دست رفت این دریا دریا بنال پای کوه دریا
از من فردا چی می مونه بر جا اگه نخونم و نگم از تو فرزاد
وقتی قلم کم میاره پیش وصف تو وقتی هر چشمی مست از رسم تو
من و ببخش ببخش مردآهنکوه به عزم جزم رزمت،مرگ تو-
میشه شروع شکوفه گل بر دار تو سر بالا رفتی پای چوبه ی دار
وقتی خوف میندازه تو دل کفن تو حتی می ترسن پس بدن جسدتو
دیگه چی مونده چیزی واسه از دست دادن رفیق کوه و کتاب کمانگر
بر سر نمی زنم ووقته مرثیه نیست و سرم پر خشم و ارثیه-
جز اشک و بدن سفیدت تو خاک جز چشمِ کُرد و کُردی چشمات
جز تفنگی که تو دست تو قلم بود اونا تفنگدار بودن و تو قلمدار
فردا فرزاد از داری که تو رو- بالا کشید و فردا هم فرزادهارو-
می کِشه تو آسمون و هر شب ستاره یه فرزاد و حامله میشه دوباره
قسم به اسم تو که هک شده رو قلبا قسم به بغض مادرت فرزاد
اگه نگیرم انتقامتو فردا بزار اسم و رسم من بره بر باد
کردی:
از اون روزی که رفتی دیگه نیرویی در من نمونده نمونده نمونده ....
یکی یه دونه ی مامان امید زندگی مامان وای وای وای....
بعد اون گریه نکنی مادر مسرور باش ببین پرت سر بالا مغرور
رفت و راحت شد بس بود اون همه خفت و خاری پس کو
اون لحظه ی عاری از زاری و ننگ اون بودنِ محترم حس قشنگ
از خستگی توی این قهقراها چه کنیم، چه میشه و چه و این چراها
صورتای کبودِ ته بن بستا صدای شیون زنها و گلدسته ها
از خون خشکیده تو حلقوممون از قامت شکسته ی این همه جوون
از سری که حرف داره و شکسته میشه یعنی آخرین درهای امیدم بسته میشه
گفتم آقا روی شما حکم میشه فردا از این شکنجه و کشتن دست بردار
تو از اونچه که هویت منه دوری منو نمیشه شبیه خودت کنی زوری
تو داری می بری تو دنیا حیثییتمو خار کردی به خدا شخصیتمو
من تاریخم پر بابک و کاوه س تختی کشی می کنی اینه برنامت
سرکوب ملتی که تن اش نحیفه تو ثابت کردی که سیاست کثیفه
اینو به زبون خودت می گم که بفهمی باورش کن آیه های من شریفه
کردی:
از اون روزی که رفتی دیگه نیرویی در من نمونده نمونده نمونده ....
یکی یدونه ی مامان امید زندگی مامان وای وای وای....
Artmis- کاربر ویژه
- Posts : 49
امتیازها : 150
تشکرها : 2
Join date : 2010-08-02
رد: sheri ziba az shahin najafi baraye farzade kamangar
به نام آزادي معلمي دلسوخته واز طبقه ي كم درآمدجامعه كه بهترين راه كمك به خود وخانواده و جامعه اش رادر اشتغال به معلمي يافت،به همين خاطراز همان آغازنوجواني راهي به سوي مسئوليت سنگين تكفل گشود،ودانست كه چشمان معصوم برادران و خواهرانش به دستان ظريف اوست، از آنجايي كه فرزاد مشكلات اقتصادي خود و خانواده را از همان دوران كودكي دريافت،درك مشكلات اجتماعي برايش آسان تر شد، و به راحتي مي دانست كه در پشت نگاه هاي دزدانه ي كودكي نيازمند چه آرزوهايي نهفته است. "
و در اینجا نامه او به شاگردانش از زندان رجایی شهر که قلم نافذ
و شخصیت بزرگش را بدرستی نشان می دهد:
بچه ها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده ، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم ، هر روز به جای شما به خورشید روزبخیر میگویم ، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم ، با شما میخندم و با شما میخوابم . گاهی « چیزی شبیه دلتنگی » همه وجودم را میگیرد .
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم ، و خسته از همه هیاهوها ، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم ، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب » و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند ، پی سه ممیز چهارده باشید با صد ممیز چهارده ، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکه های ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند ، منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد .
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر می سرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم .
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازه بان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید ، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد ، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم ، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیامدید.
میدانم بزرگ شده اید ، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بی آلایشی هستید که هنوز « جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود ،راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبودید ، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از « خاک فراموش شده خدا » به دنیا نمی آمدید ، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت « زیر تور سفید زن شدن » برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و « قصه تلخ جنس دوم بودن » را با تمام وجود تجربه کنید . دختران سرزمین اهورا ، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکی ها و شادی های دوران کودکیتان یاد کنید .
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید ، بخوانید و بخندید چون بعد از « مصیبت مرد شدن » تازه « غم نان » گریبان شما را گرفته ، اما یادتان باشد که به شعر ، به آواز ، به لیلاهایتان ، به رویاهایتان پشت نکنید ، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس « شعر و باران » باشند به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید .
رفیق ، همبازی و معلم دوران کودکیتان
و در اینجا نامه او به شاگردانش از زندان رجایی شهر که قلم نافذ
و شخصیت بزرگش را بدرستی نشان می دهد:
بچه ها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده ، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم ، هر روز به جای شما به خورشید روزبخیر میگویم ، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم ، با شما میخندم و با شما میخوابم . گاهی « چیزی شبیه دلتنگی » همه وجودم را میگیرد .
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم ، و خسته از همه هیاهوها ، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم ، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب » و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند ، پی سه ممیز چهارده باشید با صد ممیز چهارده ، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکه های ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند ، منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد .
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر می سرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم .
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازه بان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید ، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد ، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم ، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیامدید.
میدانم بزرگ شده اید ، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بی آلایشی هستید که هنوز « جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود ،راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبودید ، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از « خاک فراموش شده خدا » به دنیا نمی آمدید ، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت « زیر تور سفید زن شدن » برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و « قصه تلخ جنس دوم بودن » را با تمام وجود تجربه کنید . دختران سرزمین اهورا ، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکی ها و شادی های دوران کودکیتان یاد کنید .
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید ، بخوانید و بخندید چون بعد از « مصیبت مرد شدن » تازه « غم نان » گریبان شما را گرفته ، اما یادتان باشد که به شعر ، به آواز ، به لیلاهایتان ، به رویاهایتان پشت نکنید ، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس « شعر و باران » باشند به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید .
رفیق ، همبازی و معلم دوران کودکیتان
Rahesabz- کاربر ویژه
- Posts : 74
امتیازها : 246
تشکرها : 3
Join date : 2010-07-20
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
الأحد مارس 06, 2011 9:44 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» خاطرات پروانه فروهر از روز درگذشت دکتر مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵
السبت مارس 05, 2011 4:12 pm من طرف 2 Khordad
» پيشتازان انديشه دموكراسي(1)
الجمعة ديسمبر 31, 2010 5:09 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» !هرگز نخواب دکتر
الجمعة ديسمبر 31, 2010 5:03 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» ...در این کشور همە خواب می بینند
الثلاثاء ديسمبر 28, 2010 12:35 pm من طرف Mohajer
» از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید
الثلاثاء ديسمبر 28, 2010 6:31 am من طرف Sahelamvaj
» متن کامل شعر "مرغ سحر ناله سر مکن"_همای مستان
السبت ديسمبر 18, 2010 6:54 pm من طرف Artmis
» تو و خداوند
السبت ديسمبر 18, 2010 6:12 pm من طرف Artmis
» دکتر عبدالعلی گویا
السبت ديسمبر 18, 2010 11:08 am من طرف 2 Khordad
» آه ای یاران بفریادم رسید
الجمعة ديسمبر 17, 2010 9:30 pm من طرف Koorosh- Sabzandish
» چرا جلال طالباني حكم اعدام «صدام» را امضا نكرد؟
الجمعة ديسمبر 17, 2010 6:21 pm من طرف Rahesabz
» درس بابا از آقای پور عباس
الجمعة ديسمبر 17, 2010 12:49 pm من طرف Sahelamvaj
» ... قصه محلّل و
الخميس ديسمبر 16, 2010 7:32 pm من طرف Sahelamvaj
» ...روزهای محرم
الخميس ديسمبر 16, 2010 7:24 pm من طرف 2 Khordad
» دنیا بهخاطر رفتاری که با وزیر خود میکنیم، به ما میخندد
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 4:51 pm من طرف Admin
» نیمه انسان و نیمه گرگ
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 8:07 am من طرف Koorosh- Sabzandish
» جنگ اراده ها را ما برده ایم و خواهیم برد
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 7:45 am من طرف Koorosh- Sabzandish
» تعریف فقر از دکتر علی شریعتی
الثلاثاء ديسمبر 14, 2010 5:32 am من طرف Sahelamvaj
» چه کسی باور میکند اینان دوستداران انقلاب هستند؟
الإثنين ديسمبر 13, 2010 4:47 pm من طرف 2 Khordad
» ای خدای کعبه - دکتر علی شریعتی
الإثنين ديسمبر 13, 2010 12:41 pm من طرف Artmis